آقا بقاله
دوستان سلام،روزهای سرد زمستونیتون پراز شادی و خاطرات زیبا،درکنار عزیزانتون باشه...به مناسبت شب یلدا برای نیکان توی مهدشون جشن گرفته بودن که همراه با اجرای سرود و نمایش و...بود.البته خانواده ها تو این جشن دعوت نبودن و قراره سی دی جشن رو بهمون بدن....نیکان توی نمایش،نقش آقا بقال رو داشت که باید سه بیت شعر حفظ میکرد،کلی هم نق نق کرد که خجالت میکشم جلوی بقیه نمایش اجرا کنم،من خجالتی ام و... بهش گفتم:واسه چی باید خجالت بکشی،بچه هایی که حرف بد میزنن،کار بد میکنن باید خجالت بکشن،اونایی که درس نمیخونن و حرف معلمشون رو گوش نمیکنن باید خجالت بکشن،تو که نمیخوای کار بدی کنی! خلاصه کلی باهاش صحبت کردم و تقویت روحیه کردم تا با روی باز نقشش رو بازی کنهوقتی بعداز جشنشون رفتم دنبالش با یک عدد آقا پسر سبیلو و خوشحال روبرو شدم که کلی بهش خوش گذشته بود و گفت:عالی اجرا کردم،اصلا"هم خجالت نکشیدم
سبیلاشو
میز یلدای مهد
چند روز پیش که رفتم نیکان رو از مهد بیارم،بهم میگه:مامان شما میدونستی که خیلی مادر فداکاری هستی؟!گفتم:ممنونم مامان ولی واسه چی؟میگه آخه تو این سرما هر روز زحمت میکشی میای دنبال من...بهش گفتم عزیزم این وظیفه ی منه ولی میدونستی تو هم خیلی پسر قدرشناسی هستیمادر به فدای این همه محبت و شعور و درکت عشقم